آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 30 روز سن داره

آرین

شیرین زبون مامان

٤/٧/٩١ آقا آرین در سن ٦/٢ماهگی تصمیم گرفته که از این به بعد برای مامان ظرف بشوره دیشب ظرفهای مامانش را شست برای اولین بار.چون مامان از این دفعه می خواهد بره دانشگاه قول داده برای مامان ظرف بشوره..... آرین جون از روزی که خاله فاطمه رفته مرخصی زایمان وبا آمدن خاله هستی علاقه شدیدی به مهد پیدا کرده ومی گه مامان من شب باید زود بخوابم چون خاله هستی گفته وقتی صبح میا ی مهدباید بیدار باشید وبخندیدوصبح بیدار میشه ومی خنده وخیلی مربی خودشو دوست داره.....  از جمله کلمات در سن٦/٢ماهگی جیگر مامان.... به آن یکی میگه(اوکومیکی)به افتاد میگه(اوشتاد)شکلات(دودوداد)......رختخواب(رختباخ) به قرآن میگه (به قربان)به اتاق خواب میگه اتاباخ -به ا...
6 اسفند 1391

خنک کردن غذا از دید آرین جون

دیشب ٧/١١/٩١ مامان یاسی شام کتلت درست کرده بودبعداز چند ثانیه دیدم که از آرین جون خبری نیست گفتم پسرم کجایی چه کار می کنی ......گفت مامان دارم غذا راسرد میکنم رفتم دیدم توی قابلمه آب سردریخته وهمه کتلت را توی قابلمه ریخته وهمه کتلت ها را خراب کرد ومامان با اینکه امتحان داشت ولی دوباره شام درست کرد ووقتی بهش گفتم این چه کاری گفت به قربان می خواستم سرد کنم .......   ...
8 بهمن 1391

سفرهای تابستانی 91

تعطیلات تابستانی بابا از ٢٧/٥/٩١شروع شد تصمیم گرفتیم به سفربریم............ رونوشت ١: اولین مکان برای سفر چالوس بود ماظهرروز ٢٩/٥/٩١روز پنج شنبه رفتیم چالوس وکیلومتر٩ برای نهار توقف کردیم آرین کنار رودخانه خیلی آب بازی کرد  وبعداز یه استراحت کوتاه ساعت ٤به سمت خود شهر چالوس حرکت کردیم وساعت ٣٠/٦ رفتیم کنار ساحل وبعداز شنای آرین رفتیم برای شام وپیتزابوف چالوس را هم امتحان کردیم  دنبال ویلا برای شب گشتیم، صبح همه ما سحرخیز بودیم وتصمیم گرفتیم که زود بریم نمک آبرود برای تله کابین وصبحانه را تومحوطه نمک آبرود زیر درخت ها وکنار رودخانه نشستیم وساعت ١٠رفتیم برای نشستن  تله کابین  یه صف خیلی طولانی را سپری کردیم وه...
19 مهر 1391

شيطنت هاي پسر گلم

از اول فروردين كه حق شير مامان ياسي تمام شده ساعت خواب آقا آرين تغيير كرده وموقعي كه مي رم تحويل مي گيرم آقا خواب تشريف دارند وتا منزل كلي من را اذيت مي كند ووقتي كه خونه مي رسيم از خواب بيدار مي شه وبه من ميگه مامان ياسي بيا بيا...بيا با هم بازي كنيم با وجود اينكه خيلي خسته هستم باهاش بازي مي كنم وبعد از بازي كردن مي گه دوچرخه را برداريم بريم حياط بازي كنيم ...خلاصه اينكه نه مي زاره بخوابم اگه چشمم را ببندم مي گه مامان نخواب بازي كن يا به بهانه هاي ديگه مي گه برو برام آب بيار يا شير مي خواهم ...ومن از خوابيدن پشيمون مي شوم ....  وقتي بهش مي گم مهد چه گارهايي انجام دادي ميگه نقاشي كشيدم ،خمير بازي كردم ،ناناي كردم ...
4 مهر 1391

دریا

روز پنج شنبه همراه پدر جون ومادر جون رفتیم دریای انزلی وقتی رسیدم سر پل غازیان باران شدید شد ماخیلی ناراحت شدیم چون به خاطر دریا رفته بودیم شمال، ولی نمی تونستیم به خاطر باران شنا کنیم بیشتر از همه ناراحت آرین جون بودم چون همش می گفت بریم شنا کنیم پدرجون کلی مارا امیدوارکرد گفت که هرچه بریم جلوتر هواخوبه سر زغال اخته شرط بستیم حدود ده کیلومتر که رفتیم جلو هوا صاف شد وکنارساحل قو نشستیم وقتی رسیدیم کنارساحل آرین شروع کردبه شن بازی یک دفعه باسررفت تو آب وترسیداز آب خیلی اذیت کرد همش می گفت که مامان وبابا نرن تو آب .سعی کردیم با قایق خودش آرام ببریم توآب وماهم کنارش شنا کنیم ولی خیلی کم تو آب ماند ولی بعداز نهار خودش تنها کنار ساحل شن بازی می ک...
4 مهر 1391

آرین وهیراد

روز ١٩فروردین آقا آرین به عموش زنگ زد که به دیدن هیراد برودوقتی رسیدیم آرین لپ هیراد رامی کشید وبهش می گفت بیا با هم بازی کنیم هیراد هم دوست داشت آرین را بخورد وکلی با دیدن آرین ذوق می کرد.         ...
11 تير 1391

آغاز سال 1391

   امروز آقا آرین منزل مادر جون در کنار سفره هفت سین در کنار مادرجون وپدرجون ودایی هاوبابا ومامان بود وکلی به وسایل سفره هفت سین دست زدوهمش کارش فوت کردن شم سفره هفت سین بود واولین عیدی خودش که پنجاه هزار تومان بود از پدر جون گرفت ورفتیم سر قبر پدر بزرگ مامان و دایی بابا ونهار رفتیم خونه مادر بزرگ بابا (چون تعریف فسنجان مادربزرگ راخیلی می کردند وقرار بود که اولین روز عید بریم آنجا)وپدر قریب ومامان جون همه آنجا بودنند خیلی به آرین خوش گذشت باآتنا ومحمد امین کلی بازی کرد ورفتیم خونه پدر قریب وشام آنجا بودیم وشب رفتیم خونه مادر بزرگ مامان یاسی عید دیدنی...... روز دوم عید رفتیم خونه مادر بزرگ مادری مامان یاسی آنجاخاله سحر بود آ...
11 تير 1391

پایان سال 90

امروز ١٤روز مانده به پایان  سال نود سال خوبی بود ازجمله اتفاق های خوب سال نود این بود که آقا آرین دارای یه پسر عموی ناز به اسم آقا هیراد شدواتفاق دیگر نقل مکان مادر جون از رودسر به رشت بودو دیگری چیدن برنامه خواستگاری دایی یاسر وازدواج عمو امیر با سپیده جون و..... چیزی به تولد پسر گلم نمانده قرار است که تاریخ ٢٥ بریم شمال خونه مادرجون وکل عید آنجا هستیم وآنجا برای آرین تولد میگیریم  امروز پنج ١٩/١٢/٩٠ قرار است مادر جون بیاد تهران خونه ما مامان یاسی امروز ماموریت است آرین مهد وقرار بود که مادرجون بیادفرودگاه دنبالم وبریم دنبال پسرم ووقتی آقا آرین دایی ومادر جون وپدرجون رادید کلی خوشحال شد ورفتیم خونه و...
4 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرین می باشد