آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 30 روز سن داره

آرین

تولد 29 سالگي مامان

 تولد مامان ياسي 19/3/93 وسط امتحانات روزي كه  آرين وبابا اصغر برام تولد گرفتن وآرين جون سفارش كيك داده بود ورو كيك نوشته بود مامان گلم تولدت مبارك  ..... ...
13 مرداد 1393

رمضان 93

امسال رمضان كار مامان ياسي مثل سالهاي گذشته خيلي زياد بود كه عمه آفاق تصميم گرفت بياد پيش آرين ماه رمضان بمانه ، روز 28 رمضان باباجون هم به خاطر كار ماشين خودش آمد تهران ويك روز قبل عيد فطر رفتيم شمال و چه هواي خوبي بود روز اخر رمضان  رفتيم درياي رضوانشهربا امير وسپيده وآفاق دريا طوفاني بود نتونستيم شنا كنيم آرين وباباش  سد ساخته بودو مامان ياسي وسپيده فقط كنار ساحل تو آب نشسته بوديم نتونستيم شنا كنيم و با آفاق ومادر جون اينا شب آخر  رمضان 93 ماسوله بوديم هواخيلي خنك بود وافطار آش رشته مادر جون خيلي حال داد و روز بعداز عيد فطر رفتي ييلاق ماسا ل تومسير واستاديم كلي هيزم جمع كرديم  وآرين جون سطل شن باز د...
13 مرداد 1393

توضيحات در مورد فرشته كوچك من

آرين در 9 ماهگي دندان در آورد      در 10ماهگي راه افتاد   در 15 ماهگي صحبت كرد(كلمات قشنگ به گل ميگويد دول-به دمپايي ميگويدپاپايي-خاله ميگويد آله-كلاه ميگويد آلاومی به زود میام مگه عود میام به تصادف میگه تفافوف به دایی یونس میگه دانونس.........) به خوروپف میگه خواب وپف- به آخرین میگه آخه برین-به برنده میگه پرنده -به هيولا ميگه هعولا-به كنترول ميگه كنتلور -به تلخ ميگه تخل- اولين كلمه اي كه گفت مامان بود آهنگ مورد علاقه :آهویی دارم ......              . قصه مورد علاقه :شنگول ومنگول.....  میوه مورد علاقه...
20 فروردين 1393

جشن پایان سال

رونوشت 1:جشن پایان سال آقا آرین روز جمعه از ساعت9تاساعت 14 طول کشید پسرگل ما 4تا اجرای برنامه داشت- 1- سرود ای ایران2-نقش هویج (هویجم وهویجم ،یکمی کیج وویجم،قوی وپرخاصیت دشمن هر چی عینک)3-هوای پاک( هشدار آلودگی سیگار )4-سرود بهار ودرپایان هدایا دریافت نمودند  رونوشت ٢: شب چهارشنبه سوری پشت بام خونه با همسایه ها که محمد وایلیا هم بودند وبا کاغذ یه آتیش کوچولو درست کردند واز روش می پریدند وبرای ارین جالب بود امسال برای اولین بار دوست داشت آتیش خودش درست کنه ومحمد وسایل اتیش بازی بهش داد وپرت می کردند     ...
20 فروردين 1393

تولد 4 سالگی عشقم

پسرم تولد ٤ سالگیت مبارک  انشاءالله تولد سالگیت عزیزم هدایای تولد آرین :مادرجون وسایل پزشکی خریده وپدر جون وجه نقد داد عمه آفاق بازی فکری خریده ومامان جون وجه نقد داد ریحانه هم وجه نقد داد   ...
11 فروردين 1393

سال 1393

روز ٢٨ اسفند ساعت ١٠صبح با دایی رفتیم شمال وتا ٨ماندیم وساعت ٤ صبح برگشتیم سمت تهران چون مامان یاسی باید می رفت سرکارودوباره ١٢تا ١٥ قراره برگردیم شمال  رونوشت ١: تحویل سال خونه بابا جون بودیم وبعد رفتیم خونه مادرجون اینها ١فروردین  مادرجون زنگ زد که قلعه رودخان فوشه بودند وما رفتیم پیش آنها ٢فروردین خونه عزیز رفتیم که خاله سحر آنجا بودوبعدازانجا با وحید ومهرناز وسحروسعید وعرفان ویاسر ویونس رفتیم آلیان ماهی گیری ویک ماهی کپور گرفتیم ٧فروردین ویلای عمو ناصر مسیر ماسوله روستای کلرم ٨ فروردین ییلاق ماسال با عمو امیر وعمه اکرم وعمه آفاق کهآرین با ریحانه کلی بازی کرد   ٩ فروردین: بعداز برگشتن از سفر وقتی رسیدیم خونه د...
11 فروردين 1393

سال1392سال مار

     ما مثل همیشه رفتیم شمال که درکنار خانواده باشیم چون عروسی پسر عموی مامان یاسی بود ما از ٢٧ رفتیم شمال چون ٢٨ عروسی نیما بودآرین منتظربود که بره عروسی وکلی توعروسی با آیناز وابوالفضل رقصید وموقع تحویل سال خونه باباجون بودیم وبعداز ظهررفتیم خونه مادرجون .... ما تا ٥عید شمال ماندیم چون مامان وبابا می خواستند برن سرکار ٥عید آمدیم تهران ،تهران خیلی خلوت بود خستگی سفر را داشتیم کلی استراحت کردیم دوباره ٨تا ١٥ رفتیم شمال آرین دوبارتولد گرفت روز٨منزل مادر جون وروز ٩ منزل مامان جون ...... سیزدهم عید با مادرجون اینا رفتیم ماسوله عموناصر وخانواده همسرش نیز همراه ما بودنندخیلی خوش گذشت رفتیم بعداظهرکه درکنارخانواده بابا اص...
10 فروردين 1393

برف

رونوشت ١:روز پنج شنبه بابا وآرین آمدن دنبالم که بریم رشت برای سند زدن خونه رشت ما ،خیلی هوا بهاری بود وبابا اصغر گفت هوا خیلی غیر عادی آرامش قبل از طوفان وراهی شمال شدیم وقتی به امام زاده هاشم رسیدیم دیدیم هوا سیاه شده انگار می خواهد طوفان بیاد رسیدم خونه مادرجون ومن وآرین آنجا ماندیم بابا برای شکار رفت خونه باباجون ،شب برف شروع شدوفردای آن روز امیر ساعت ١١ آمد دنبال ما رفتیم خونه باباجون وبعدالظهر رفتیم مسیر قلعه رودخان برف بازی کردیم آرین روبرف ها دراز می کشید جالب این بود که به خاطر اینکه تهران گرم بود اصلا برای آرین لباس گرم نیاورده بودیم کاپشن بچه گی های مامان یاسی را با زور پوشاندیم   روزبعد آمدیم رشت برای کار بانکی...
6 اسفند 1392

تلفن

 رونوشت ١:پسر گل ما یاد گرفته شماره بگیره وخونه مادرجون ومامان جون زنگ میزنه     رونوشت ٢:یکی از کارهای جالب آرین این بود که تصاویر بک گراند وهم رنگش راعوض میکرد وبه همکارم میگفت سیستمت اگه مشکل داره بیام درست کنم واقعا بچه های الان دنیای جالبی دارند ....... ...
16 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرین می باشد