آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 30 روز سن داره

آرین

پیش دبستانی

آقا آرین در آزمون و مصاحبه مدرسه سلام قبول شده وقرار که ازمرداد ماه کلاس های پیش دبستانیش شروع بشه وازاینکه داره از مهد وارد پیش دبستانی میشه خیلی خوشحاله از اول مرداد كلاس تابستانه مدرسه  سلام شروع شد ه واسم كلاس آقا آرين آفتاب و اسم مربي خانم تشكري است. اولين كاردستي آقا آرين كلاه بود وزماني   صبح رفت مهد همه مي گفتن آرين كلاهت چقدر قشنگه.وقتي كه رفتم دنبالش گفت مامان با اين كلاهي كه درست كرده بودي منو نا اميد كردي .گفتم چرا مامان :گفت آخه هيچ كدوم از دوستام كلاه منو نخواستن به خاطر همين فكر مي كرد كه كلاش قشنگ نيست...... شروع سال تحصيلي             ...
5 خرداد 1394

تولد 5 سالگي

امروز تولد آقا آرينه صبح وقتي كه از خواب بيدار شد گفت مامان تولدمه امروز سلام و صد تا سلام به روی زیبا تر از ماه پسر قند عسلم خوبی عزیز دلم بازم مامانی تنبل دیر اومد تا برات خاطرات قشنگت رو ثبت کنه به بزرگواری خودت این مامان تنبل رو ببخش عزیز دلم .                                         پسر گلم تولدت مبارك ...
8 فروردين 1394

عيد 94

تحويل سال ما شمال خونه مادر جون بوديم تا ساعت 2 شب مامان ياسي و زن دايي مزده كه اولين سالي بود كه عروس ما بود و مادرجون بيدار بودند وهمه يكي و دو ساعتي خوابيدن وبعداز تحويل سال خوابيديم وصبح رفتيم خونه باباجون عمو امير هم  و عمه اكرم هم آنجابود هواي شمال همش باروني بود فقط دو روزهوا خوب بود كه يه روزرفتيم  بندرانزلي دريا و يه روزرفتيم قلعه رودخانه با  پسر خاله ويونس وياسر ونهار رفتيم خونه عزيز همه آنجا بودن و همه با هم واليبال بازي كرديم...
8 فروردين 1394

اسفند93

رونوشت1: 19 بهمن بله برون دايي ياسر و 23 بهمن جشن عقدكنان دايي ياسر بود رفتيم شمال پره سر رونوشت 2:‌دوم اسفند 93 آرين ومامان ياسي از طرف اداره مامان رفتيم مشهد به پابوس آقا يه اردوي 4 روزه از دوم تا 6 با قطار با 200 نفر كارواني رفتيم مشهد ساعت 12 شب بليط داشتيم بابا اصغر مارا برد راه آهن وساعت 9 صبح رسيديم مشهد ويه روزسرد زمستاني كه برف مي باريد وبعد از نهار آقا آرين اصرار داشت كه بره حرم وتصميم گرفتيم نماز مغرب حرم باشيم آقا آرين هم نماز خوندو شديدا برف مي باريد آرين تو بقل مامان بود وچادررا دور آرين پيچيده بودم كه سردش نشه فوق العاده سرد بود .... روزسوم رفتيم امامزاده ياسر وناصر وآنجا آرين شيپور خريده بود وبعدازآن رفتيم الماس شر...
8 فروردين 1394

تولد

آقاآرين چند روزي بود به گير داده بود براش مهد كودك تولد بگيريم چون روزهاي سه شنبه عمو موسيقي مياد وبچه ها تولد دارند پسر ما دوست داشت تولد بگيره وما مارضي شديم سه ماه زودتر براش تولد بگيريم چون تولد آرين 8 فروردين است وموقع عيد نوروزاست بچه ها كلاسش اكثريت عيد نيستند به خاطر همين ما 16/10/93 تصميم گرفتيم براش تو مهد كودك تولد بگيريم                                                     &...
17 دی 1393

بازی

از جمله بازیهای آرین جون بازی  با قرقره هست .طوری که تمام خونه رو با نخ بهم وصل میکنه مثل تار عنکبوت بعد تمام اسباب بازی هاشو از روی نخ آویزون میکنه  
7 دی 1393

عشق مامان

رونوشت 1: از جمله كارهاي جالب آقا آرين اينه كه مدت زمان طولاني بازي ميكنه و من بهش ميگم برو مامان يه چرخي بزن بعد بيا بازي كن تا چشمات درد نگيره ميره وسط اطاق مي چرخه دور خودش ودوباره مياد سرجاش مي شينه ميگه مامان چرخيدم ...... رونوشت 2:آقا آرين يه كلاس رفته بالا واز كلاس خاله سعيده وارد كلاس خاله ستاره شده  پسر گل ما ديشب بخاطر هيراد خيلي ناراحت بود چون هيراد رفته بود پارك وتاب به سرش خورده وسرش سه تا بخيه خورده بود وآرين با شنيدن اين موضوع خيلي ناراحت شد وهمش مي گفت بريم پيش هيراد و حتي هم گريه كرد بخاطر پسر عموش  ...
13 مهر 1393

بدون عنوان

سفر به قلعه رودخان وآرين وهيراد روز پنج شنبه به خاطر عروسي نيلوفر راهي شمال شديم وجمعه رفتيم ماسال وبندر انزلي وشب رفتيم خونه بابا جون هيراد خونه باباجون منتظر آرين بود رفتيم ديديم خونه نيستند رفته بودند قلعه رودخان وما خسته وبا لباس خيس كه از دريا آمده بوديم رفتيم قلعه رودخان و هيرادقبل از رسيدن آرين  همش با صدا بلند صداش مي زد وچون خيلي انتظار اذيتش كرده بود آفاق برده بود  استخر توپ آرين كه از ماشين پياده شد توماشين بابا جون همه جا دنبال هيرادمي چرخيد تااينكه باباجو گفت هيراد با عمه افاق رفته استخر توپ كه آرين  دنبال هيراد رفت وديديم هردو شيپور زنان آمدن چه آلودگي صوتي راه انداخته بودند با هم بازي كردن رسيديم خونه كه...
10 شهريور 1393

سفربه چمخاله

رونوشت 1 : مورخ 30/5/93روز پنج شنبه  آرين جون وبابا آمدن دنبالم وساعت 11 حركت كرديم سمت  شمال قرار بود  اول بريم امامزاده هاشم ماهي بگيريم بعد بريم ويلا آقا امير  ، توقف كوتاه بابت  ماهي گيري داشتيم به دليل اينكه سد را باز كرده بودند آب زياد بود ونتونستيم ماهي بگيريم رفتيم روستاي دستك واقع در چمخاله دوست بابا آدرسي كه داده بود گفته بود روستاي دستك سر پيچي كه دريا مشخص  كلي سوژه شده بودتا رسيديم با آقا فرزاد و آقا محمد وآريا وآرش وسپيده ومعصومه رفتيم دريا در حال شنا كردن بوديم يه مار رو آب بود ومن آرين ترسيديم واز آب آمديم بيرون .....   رونوشت 2: وبعداز آبتني رفتيم رودخانه چمخاله ماهي...
1 شهريور 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرین می باشد