آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 29 روز سن داره

آرین

جشن فارغ تحصیلی آرین

روزی فرارسید که آقا آرین قرار بود که با خانم تشکری خداحافظی بکنه ان روز رفتیم برای معلمش گل بخریم به گل صورتی برااش انتخاب کرد و برای اجرای برنامه رفتن رو سن ودر  پایان مراسم هدایایی که شامال عکس و کارنامه آرین بود رفتیم بگیریم دوربین برای مصاحبه آمد پیش ما پرسید برنامه چزور بود که آرین جواب داد همه چیز عالی بود و ما همدگفتیم خوب بود ولحظه دریافت هدیه از خانم تشکری ادین رفت گفت من نمی خواهههههههم وهدیه را نگرفت ما بجای آرین گرفیم ولحظه خداحافظی برای آرین سخت بود و معدل پسم خیلی خوب بود 
21 خرداد 1395

نوروز95

برای خرید آجیل شب عید رفته بودیم فروشگاه از فروشنده قیمت آجیل سوال کردیم یک دفعه آرین گفت منصفانه نیست همه  برگشتند به آرین نگاه کردند خیلی برای ما هم جالب بود ...
28 اسفند 1394

شیرین زبون

شيرين زبون مامان به چوب ميگه سوب چه را نمي تونه تلفظ كنه به من گفت ماماني به چوب درخت به زبو خودش سوب مي گن پس به غذا (سوپ) چي ميگن : كلي به پسرم خنديدم نمي تونه چوب را تلفظ كنه اشتباه ميگه سوب وبين سوپ وسوب نمي تونه تشخيص بده علاقه زيادي به زبان داره وسعي ميكنه درست جواب بده وتيچر تشويقش كنه تيچر كافيه من را ديد وبهم گفت آرين خيلي توزبان عالي وعاشق تشويق شدنه  مطب جالب در مورد شبهاي امتحان مامان ياسي : مامان ياسي به آقا آرين گفت پسرم سريال كيميا را بگير ببينم آرين با جديت كامل گفت كيميا بي كيميا برو درستو بخون بيست بشي تا اين ترم كه ترم آخرته قبول بشي ديگه هميشه با من بازي كني خيلي براي مامان ياسي جالب بود   شي...
12 آذر 1394

کلاس رباتیک

آقا آرين علاقه خاصي به كلاس رباتيك داره و دوشنبه ها ميگه مامان ياسي دير بيا دنبالم تا آخر كلاس بمونم اين هم نمونه كار پسر گل ماست ...
28 آبان 1394

روز كودك

به مناسبت روز كودك مدرسه سلام جشن ماسك برگزار كرد كه آقا آرين ماسك مرد آهني را درست كرد ...
4 آبان 1394

ترس

رونوشت 1: مورخه 23/6/94 آقا آرين به دليل اينكه كلاس تابستاني تمام شده تنها توخونه بود كه با ديدن سوسك  جيغ ميكشه وميگه كمك  وميره تواتاق خواب به مامان زنگ ميزنه از شانس بد آرين جون مامان ياسي جواب تلفن را نميده چون اينقدر سر مامان شلوغ بود كه نشنيده بود بعد تصميم ميگيره كه تمام اسباب بازي هاشو رو سوسك بندازه تا نتونه فرار كنه خلاصه در اتاق كه بسته بود يكدفعه باد در اتاق را باز ميكنه فكر ميكنه كه سوسكه آمده در اتاق را باز كرده كل اسباب بازي هاشو را روسر سوسكه پرت ميكنه مامان كه اداره بود ميبينه دختر همسايه آمده اداره ميگه پسرتون سوسك ديده جيغ ميزنه  مامان كه ميره خونه ميبينه آرين با يه دمپايي بالا سر سوسكه واستاده مي...
24 شهريور 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرین می باشد