آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

آرین

دوچرخه سواری(چیتگر)

رونوشت ١:جمعه ٢/٢/٩٢آرین وبابا اصغر آمدن اداره دنبالم که بریم پارک چیتگر دوچرخه سواری ،دوچرخه آرین رابابایی آورده بود رفتیم نهار دیزی خوردیم وبعد وسایل هاراجمع کردیم که بریم دوچرخه سواری تصمیم گرفتیم دوچرخه دونفره سوار بشیم خیلی خلوت بود وآرین وسط من وبابا اصغرنشست بعداز دوچرخه سواری رفتیم یه جایی نشستیم آرین یه دوست پیدا کرد اسمش پارسا بود آن هم دوچرخه آورده بود با هم دیگه بازی می کردند واز ما دور می شدند می گفتیم کجا میرید می گفت می خواهیم بریم توآسمان ها ....حسابی خوش گذشت   رونوشت ٢:آقا آرین دیشب به من می گفت مامانی گلم قبل منی می خواست بگه قلب منی..... .  رونوشت ٣:رفتیم نمایشگاه کتاب کلی سی دی آموزشی خرید پسرم...
2 بهمن 1392

جشن تولد مامان یاسی19/3/91

رونوشت١: تاریخ ١٩خرداد که تولد مامان یاسی بود بابا اصغر وآرین ودایی ها همه با هم برای مامان تولد گرفتند آرین با دیدن کیک تولد مامان می گفت تولد منه وهمه شم ها را روشن می کرد وفوت می کرد ومی گفت تولدت مبارک .....و با گلی که بابا خریده بود همش می رقصید وکیک را انگشت می زد وحسابی خندیدیم ،شب جالب بود ..... رونوشت ٢: آقاپسرگل مادر دوسال ودوماهگی از پوشک راحت شد بلاخره باهمکاری مهد ومامان یاسی پسرما یک مرحله بزرگ زندگی خودرا گذراندآقا آرین پایان نامه تحصیلی سال دوم مهد خود را درتاریخ ٣٠/٢/٩١ دریافت کرد والان به مدت دوسال است که درمهد پریان کوچولو است.جدیداجملات راکامل بیان می کند ووارد دوسال سه ماه شده ودیگه مرد شده سعی م...
22 دی 1392

عکس های یلدای 92

    شب یلدابابا آمددنبال ما وگفت بریم خرید کنیم وهندونه و انارو به خریدیم ودیدیم بابا داره میره به سمت کرج گفتیم کجا میری گفت خونه عمو علی وبعد از یک ترافیک سنگین بلاخره رسیدیم  دیدیم تولد فاطمه جون بود وعمو علی هندونه را شکل سبد در آوردوهمراه کیک رقصیدو عمو برای ما فال حافظ خوند .....       ...
22 دی 1392

محرم 92

رونوشت١: محرم امسال هم مثل سال گذشته رفتیم شمال آقا آرین منتظر بود که بره هیئت طبل بزنه واولین بار که دسته را دید تومسیر سید جواد بود که با دسته  محل بابا اینها به سمت سید جواد حرکت کردندو وسط دسته مشغول طبل زدن بودو همه چیز براش جالب بود .......     ...
4 دی 1392

دل درد آرین

رونوشت ١: امروز از مهدکودک آرین زنگ زدن گفتند که آرین دل درد داره وفقط هم گفته به مامانم زنگ بزنید ووقتی که من رفتم دنبالش دیدم چیزیش نبود وفقط فیلم بازی کرده بود....... ...
4 دی 1392

سفر ماهی گیری

رونوشت ١:   ٧/٦/٩٢همکارهای بابا اصغر تصمیم گرفتند که با ما بیان شمال وماهی بگیرند ما دوتا خانواده بودیم که ساعت ٣٠/١٢روز پنج شنبه حرکت کردیم به سمت شمال وتصمیم داشتیم که سد سپید رود ماهی بگیریم وساعت ٥ بود ما رسیدیم قرار بود که شام مهمون بابا اضغر بشیم وتقریبا نیم ساعت از ماهی خبری نبود وهمه می گفتیم امشب شام نداریم تا اینکه بابا تلسم را شکت ویکی گرفت و همکار بابا علی آقا می گفت ماهی ها غریب گیر آوردن همش تو قلاب اصغر آقا می افتند ودرنهایت آقای وطن خواه ٧ تا وعلی آقا١وبابا اصغر اینقدر گرفته بود که قابل شمارش نبود من ونسرین جون ماهی ها را پاک کردیم وافسانه جون برنج گذاشت وشام ماهی خوردیم عجب ماهی خوشمزه ای بودآرین وماهان ب...
6 آبان 1392

ییلاق خلخال

رونوشت ١: روز چهارشنبه  آخرین هفته که مانده بود به ماه رمضان تصمیم گرفتیم بریم دوباره  شمال ساعت ٤ رسیدیم امام زاده هاشم وتو رودخانه سد سپید رود آرین وباباش شنا کردند بعد رفتیم سراوان تمشک چیدیم وزنگ زدیم پدرجون ومادرجون آمدند سراوان با هم رفتیم ماسوله وشام خوردیم باباجون زنگ زد گفت می خواهیم بریم امام زاده اسحاق چون /ارین بین راه به ما گفت بلال می خواهم واستادیم وبلال خریدیم وآرین برای خانمی که بلال می فروخت قصه خرس راتعریف کرد ومی گفت اگه خرس آمد پدر جونم داس داره خرس را می گشه چون دیر شد باباجون اینارفتند ما تصمیم گرفتیم بریم رشت خونه مادرجون وصبح زود بیدارشدیم که بریم ییلاق ارده سمت پونل به خلخال یه بهشت گمشده بود و  آلاچی...
13 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرین می باشد