ییلاق خلخال
رونوشت ١: روز چهارشنبه آخرین هفته که مانده بود به ماه رمضان تصمیم گرفتیم بریم دوباره شمال ساعت ٤ رسیدیم امام زاده هاشم وتو رودخانه سد سپید رود آرین وباباش شنا کردند بعد رفتیم سراوان تمشک چیدیم وزنگ زدیم پدرجون ومادرجون آمدند سراوان با هم رفتیم ماسوله وشام خوردیم باباجون زنگ زد گفت می خواهیم بریم امام زاده اسحاق چون /ارین بین راه به ما گفت بلال می خواهم واستادیم وبلال خریدیم وآرین برای خانمی که بلال می فروخت قصه خرس راتعریف کرد ومی گفت اگه خرس آمد پدر جونم داس داره خرس را می گشه چون دیر شد باباجون اینارفتند ما تصمیم گرفتیم بریم رشت خونه مادرجون وصبح زود بیدارشدیم که بریم ییلاق ارده سمت پونل به خلخال یه بهشت گمشده بود و آلاچیق چوبی گرفتیم به قول آرین خونه چوبی گرفتیم ووسایل بازی هم داشت وآرین برای خودش بازی می کرد اینقدربهش خوش گذشته بود که می گفت همین جا بمانیم نریم خونه ...یه اتوبوس عکا سهای یه دانشگاه امدند آنجا وبا آرین عکس دست جمعی گرفتند وارین دوستای جدید پیدا کرد .....
رونوشت ٢: روز بعد باخانواده پدرقریب رفتیم سید آباد ویه دشت بزرگی بود ویه رود خانه کوچکی بود که آرین آنجا ماهی گرفت ......وآرین باریحانه انجا بازی کرد وشنا هم کرد.....