سفر
رونوشت ١:تصمیم گرفتیم بربم شمال که مریم وهیرادهم همسفر ما بودند توماشین هیراد وآرین کلی شیطنت کردن روز اول رفتیم خونه باباجون و آرین هیراد با هم بازی می کردند وجالب ترین صحنه بازی آنها این بود که آرین هیراد رامی فرست نان بیاره وبرای اردک همسایه نون خورد می کرد ومی ریختند ومن دیدم که اینجوری ادامه بدند مریض میشن چون توسرما همش پیش پنجره بودند وچون مامان یاسی امتحان داشت رفتیم خونه پدر جون وآنجا درس بخونم وروز بعد شنیدیم که هیراد آبله مرغون گرفته وما همش خونه مادرجون بودیم چون می ترسیدیم آرین هم بگیره روز آخر که بابا رفته بود دنبال عزیز تا بیاد تهران به خاطر ماجرای خاله فاطی دیدیم بابا زنگ زد گفت سریع آماده بشید میام بریم عمواکبر تصادف کرده ومن وآرین نهار خوریم رفتیم رودبار عمو اکبر اینها تو تونل تصادف کرده بودند وعمواکبر برگشت خونه باباش وهیراد ومریم با ما آمدند تهران وتو ماشین هیراد وآرین دعوا می گرفتند می گفتند باباجون مال منه، باباجون منه .....هیراد به اصغر میگفت عموی منه آرین می گفت بابای منه و کلی رو عصاب بودند........
رونوشت ٢: عکس آرین در حال درست کردن خونه با بالشهای مبل مادر جون وریخت پاش کردن خونه مادرجون......