نیمه شعبان92
رونوشت١:چون مادر جون جشن داشت ماتصمیم گرفتیم بریم شمال ساعت ١٢روز یک شنبه بابا اصغر وآقا آرین آمدند اداره دنبال من که بریم شمال وساعت ٤:٣٠دقیقه رسیدیم شمال مامان یاسی نذر داشت که تو جشن آقا آرین شکلات پخش کنه وجشن مادرجون ساعت ٦ شروع شد ووقتی مادرجون کیک راآورد آرین کلی کیف کرد وفکرمی کرد که تولدشه با بچه ها لجبازی می کرد مخصوصا ارغوان کوچولو را خیلی اذیت کرد واسباب بازی هاشو به ارغوان نمی داد
رونوشت٢:روز دوشنبه٤/٤/٩٢ موقع برگشت ما همسفر داشتیم وهمراه ما یه سنجاب ناز بود آقا آرین تا به حال سنجاب ندیده بود وسنجاب از آن خانم گرفتیم واز قزوین تا کرج سنجاب با آرین بازی کرد واین هم عکس آرین وسنجاب......
رونوشت ٣: ییلاق ماسال :
ما صبح تصمیم گرفتیم بریم ییلاق ماسال ولی چون مسیر خیلی زیبا بود بالا نرفتیم وتو جنگل توقف کردیم یه جای خیلی آرم که جز صدای پرنده چیز دیگری شنیده نمی شد واز صبح تا ساعت ٥آنجا بودیم توق فرنگی جنگی هم رسیده بود وکلی توت خوردیم وحسابی خنک بود .....
این هم عکس آرین در حال چیدن توت فرنگی .....